سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش فرا گیرید ؛ چرا که در تنهایی، همدم و در غربت، همره و در خلوت، هم صحبت است [امام علی علیه السلام]

تفسیر نور


جا هم که در تفسیر آیه روایتى نرسیده بود توقف میکردند، و مى گفتند درباره این آیه چیزى نمیتوان گفت ، براى اینکه نه الفاظش آن ظهورى را دارد که احتیاج به بحث و اعمال فکر نداشته باشد، و نه روایتى در ذیلش رسیده که آن را معنا کرده باشد، پس باید توقف کرد، و گفت : همه از نزد پروردگار است ، هر چند که ما معنایش را نفهمیم ، و تمسک میکردند بجمله ((و الراسخون فى العلم یقولون آمنّا به ، کل من عند ربنا)) راسخان در علم گویند: ما بدان ایمان داریم ، همه اش از ناحیه پروردگار ما است ، نه تنها آنهائى که ما مى فهمیم .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 10

این عده در این روشى که پیش گرفته اند خطا رفته اند، براى اینکه با این روش که پیش گرفته اند، عقل و اندیشه را از کار انداخته اند، و در حقیقت گفته اند: ما حق نداریم در فهم آیات قرآنى عقل و شعور خود را بکار بریم ، تنها باید ببینیم روایت از ابن عباس و یا فلان صحابه دیگر چه معنائى نقل کرده و حال آنکه اولا قرآن کریم نه تنها عقل را از اعتبار نینداخته ، بلکه معقول هم نیست که آنرا از اعتبار بیندازد، براى اینکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن (و حتى وجود خدا)، بوسیله عقل براى ما ثابت شده ، و در ثانى قرآن کریم حجیتى براى کلام صحابه و تابعین و امثال ایشان اثبات نکرده ، و هیچ جا نفرموده یا ایها الناس هر کس صحابى رسول خدا باشد، هر چه به شما گفت بپذیرید، که سخن صحابى او حجت است ، و چطور ممکن است حجت کند با اینکه میان کلمات اصحاب اختلافهاى فاحش هست ، مگر آنکه بگوئى قرآن بشر را به سفسطه یعنى قبول تناقض گوئیها دعوت کرده ، و حال آنکه چنین دعوتى نکرده ، و بلکه در مقابل دعوت کرده تا در آیاتش تدبر کنند، و عقل و فهم خود را در فهمیدن آن بکار ببندند، و بوسیله تدبر اختلافى که ممکن است در آیاتش بنظر برسد، برطرف نمایند، و ثابت کنند که در آیاتش اختلافى نیست ، علاوه ، خدایتعالى قرآن کریم خود را هدایت و نور و تبیان کلشى ء معرفى کرده ، آنوقت چگونه ممکن است چیزى که خودش نور است ، بوسیله غیر خودش ، یعنى قتاده و امثال او روشن شود، و چطور تصور دارد چیزیکه هدایت است ، خودش محتاج ابن عباس ها باشد، تا او را هدایت کنند، و چگونه چیزیکه خودش بیان هر چیز است ، محتاج سدى ها باشد تا آن را بیان کنند؟!

روش متکلمین در تفسیر قرآن و فرق بین تفسیر و تطبیق

و اما متکلمین که اقوال مختلفه اى در مذهب داشتند، همین اختلاف مسلک وادارشان کرد که در تفسیر و فهم معانى آیات قرآنى اسیر آراء مذهبى خود باشند، و آیات را طورى معنا کنند که با آن آراء موافق باشد، و اگر آیه اى مخالف یکى از آن آراء بود، تاءویل کنند، آنهم طورى تاءویل کنند که باز مخالف سایر آراء مذهبیشان نباشد.

و ما فعلا به این جهت کارى نداریم ، که منشاء اتخاذ آراء خاصى در تفسیر در برابر آراء دیگران ، و پیروى از مسلک مخصوصى ، آیا اختلاف نظریه هاى علمى است ، و یا منشاء آن تقلیدهاى کورکورانه از دیگران است ، و یا صرفا تعصب هاى قومى است ، چون اینجا جاى بررسى آن نیست ، تنها چیزیکه باید در اینجا بگوئیم این است که نام این قسم بحث تفسیرى را تطبیق گذاشتن مناسب تر است ، تا آنرا تفسیر بخوانیم ، چون وقتى ذهن آدمى مشوب و پابند نظریه هاى خاصى باشد، در حقیقت عینک رنگینى در چشم دارد، که قرآن را نیز به همان رنگ مى بیند، و مى خواهد نظریه خود را بر قرآن تحمیل نموده ، قرآن را با آن تطبیق دهد، پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر.

آرى فرق است بین اینکه یک دانشمند، وقتى پیرامون آیه اى از آیات فکر و بحث مى کند، با خود بگوید: ببینم قرآن چه میگوید؟ یا آنکه بگوید این آیه را به چه معنائى حمل کنیم ، اولى که میخواهد بفهمد آیه قرآن چه میگوید، باید تمامى معلومات و نظریه هاى علمى خود را موقتا فراموش کند، و به هیچ نظریه علمى تکیه نکند، ولى دومى نظریات خود را در مسئله دخالت داده ، و بلکه بر اساس آن نظریه ها بحث را شروع مى کند، و معلوم است که این نوع بحث ، بحث از معناى خود آیه نیست .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 11

روش فلاسفه مشاء و اشراقى و متصوفه در تفسیر قرآن

و اما فلاسفه ؟ آنان نیز به همان دچار شدند که متکلمین شدند، وقتى به بحث در پیرامون قرآن پرداختند، سر از تطبیق و تاءویل آیات مخالف با آراء مسلم شان در آوردند، البته منظور ما از فلسفه ، فلسفه بمعناى اخص آن یعنى فلسفه الهى به تنهائى نیست ، بلکه منظور، فلسفه بمعناى اعم آن است ، که شامل همه علوم ریاضیات و طبیعیات و الهیات و حکمت عملى میشود.

البته خواننده عزیز توجه دارد که فلسفه به دو مشرب جداى از هم تقسیم مى شود، یکى مشرب مشاء، که بحث و تحقیق را تنها از راه استدلال معتبر میداند و دیگرى مشرب اشراق است که میگوید حقایق و معارف را باید از راه تهذیب نفس و جلا دادن دل ، به وسیله ریاضت ، کشف کرد.

مشائیان وقتى به تحقیق در قرآن پرداختند، هر چه از آیات قرآن درباره حقایق ماوراء طبیعت و نیز درباره خلقت و حدوث آسمانها و زمین و برزخ و معاد بود، همه را تاءویل کردند، حتى باب تاءویل را آنقدر توسعه دادند، که به تاءویل آیاتى که با مسلمیات فلسفیان ناسازگار بود قناعت نکرده ، آیاتى را هم که با فرضیاتشان ناسازگار بود تاءویل نمودند.

مثلا در طبیعیات ، در باب نظام افلاک ، تئورى و فرضیه هائى براى خود فرض کردند، و روى این اساس فرضى دیوارها چیدند، و بالا بردند، ببینند آیا فرو مى ریزد یا خیر، که در اصطلاح علمى این فرضیه ها را (اصول موضوعه ) مى نامند، افلاک کلى و جزئى فرض کردند، عناصر را مبدا پیدایش موجودات دانسته ، و بین آنها ترتیب قائل شدند، و براى افلاک و عناصر، احکامى درست کردند، و معذلک با اینکه خودشان تصریح کرده اند که همه این خشت ها روى پایه اى فرضى چیده شده ، و هیچ شاهد و دلیل قطعى براى آن نداریم ، با این حال اگر آیه اى از قرآن مخالف همین فرضیه ها بود تاءویلش کردند (زهى بى انصافى ).

و اما آن دسته دیگر فلاسفه که متصوفه از آنهایند، بخاطر اشتغالشان به تفکر و سیر در باطن خلقت ، و اعتنایشان به آیات انفسى ، و بى توجهیشان بعالم ظاهر، و آیات آفاقى ، بطور کلى باب تنزیل یعنى ظاهر قرآن را رها نموده ، تنها به تاءویل آن پرداختند، و این باعث شد که مردم در تاءویل آیات قرآنى ، جرات یافته ، دیگر مرز و حدى براى آن نشناسند، و هر کس هر چه دلش خواست بگوید، و مطالب شعرى که جز در عالم خیال موطنى ندارد، بر هم بافته آیات قرآنى را با آن معنا کنند، و خلاصه بهر چیزى بر هر چیزى استدلال کنند، و این جنایت خود را به آنجا بکشانند، که آیات قرآنى را با حساب جمل و باصطلاح بازتر و بیشتر و حروف نورانى و ظلمانى تفسیر کنند، حروفى را نورانى و حروفى دیگر را ظلمانى نام گذاشته ، حروف هر کلمه از آیات را به این دو قسم حروف تقسیم نموده ، آنچه از احکام که خودشان براى این دو قسم حروف تراشیده اند، بر آن کلمه و آن آیه مترتب سازند.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 12

و پر واضح است که قرآن کریم نازل نشد که تنها این صوفیان خیالباف را هدایت کند، و مخاطبین در آیات آن ، تنها علماى علم اعداد، وایقوف و حروف نیستند، و معارف آنهم بر پایه حساب جمل که ساخته و پرداخته منجمین است ، پى ریزى نشده ، و چگونه شده باشد؟ و حال آنکه نجوم از سوقاتیهاى یونان است ، که به زبان عربى ترجمه شد.

خواهید گفت روایات بسیارى از رسول خدا(ص ) و ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده ، که مثلا فرموده اند: براى قرآن ظاهرى و باطنى است ، و براى باطن آن باز باطن دیگرى است ، تا هفت بطن ، و یا هفتاد بطن ، (تا آخر حدیث ).

در پاسخ مى گوئیم : بله ما نیز منکر باطن قرآن نیستیم ، و لکن پیغمبر و ائمه علیهم السلام هم به ظاهر قرآن پرداختند، و هم به باطن آن ، هم به تنزیل آن ، و هم به تاءویلش ، نه چون نامبردگان که بکلى ظاهر قرآن را رها کنند، آنوقت تازه درباره تاءویل حرف داریم ، منظور از تاءویل در لسان پیامبر و ائمه علیهم السلام آن تاءویلى نیست که نامبردگان پیش گرفته اند، چه تاءویل باصطلاح آقایان عبارتست از معنائى که مخالف ظاهر کلام باشد، و با لغات و واژه هاى مستحدثى که در زبان مسلمانان و بعد از نزول قرآن و انتشار اسلام رایج گشته جور درآید، ولى تاءویلى که منظور قرآن کریم است ، و در آیاتى از قرآن نامش برده شده ، اصلا از مقوله معنا و مفهوم نیست ، که انشاءالله در اوائل سوره آل عمران توضیح بیشتر آن خواهد آمد.

تفسیر در قرن حاضر و تفسیر قرآن بر مبناى علوم طبیعى و اجتماعى

این وضع تفسیر قرآن در قرون گذشته بود، و اما در قرن حاضر؟ در این اعصار مسلک تازه اى در تفسیر پیدا شد، و آن این است ، جمعى که خود را مسلمان مى دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبیعى ، و امثال آن ، که اساسش حس و تجربه است ، و نیز غور در مسائل اجتماعى ، که اساسش تجربه و آمارگیرى است ، روحیه حسى گرى پیدا کرده ، یا بطرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپائى تمایل پیدا کردند، و یا به سمت مذهب اصالت عمل لیز خوردند، مذهبى که مى گوید: (هیچ ارزشى براى ادراکات انسان نیست ، مگر آن ادراکاتى که منشاء عمل باشد، آنهم عملى که

به درد حوائج زندگى مادى بخورد، حوائجى که جبر زندگى آن را معین مى کند).

این مذهب اصالت است که پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائیده اند، و در نتیجه گفته اند: معارف دینى نمیتواند مخالف با علم باشد، و علم میگوید اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دین و معارف آن هم هر چه که از دائره مادیات بیرون است ، و حس ما آنرا لمس نمیکند، مانند عرش ، و کرسى ، و لوح ، و قلم ، و امثال آن باید به یک صورت تاءویل شود

علیرضاابراهیمی ::: شنبه 87/6/30::: ساعت 2:43 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :5363
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
علیرضاابراهیمی
این وبلاگ تفسیر ومعنی قرآن است
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<