سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خدا و دورترینشان درمنزلت نزد او، پیشوای ستمکار است . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تفسیر نور


و اگر از وجود هر چیزى خبر دهد که علوم متعرض آن نیست ، مانند وجود معاد و جزئیات آن ، باید با قوانین مادى توجیه شود.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 13

و نیز آنچه که تشریع بر آن تکیه کرده ، از قبیل وحى ، و فرشته ، و شیطان ، و نبوت ، و رسالت ، و امامت ، و امثال آن ، همه امور روحى هستند که به تناسب نام یکى را وحى و نام دیگرى را ملک و غیره مى گذاریم ، و روح هم خودش پدیده اى مادى و نوعى از خواص ماده است ، و مسئله تشریع هم اساسش یک نبوغ خاص اجتماعى است ، که میتواند قوانین خود را بر پایه افکار صالح بنا کند، تا اجتماعى صالح و راقى بسازد.

نظر مسلمان نماهاى پیرو این روش درباره روایات

این آراء مسلمان نماهاى اعصار جدید درباره معارف قرآن است ، و اما درباره روایات میگویند: از آنجائیکه در میان روایات احادیثى جعلى دسیسه شده ، و راه یافته ، لذا بطور کلى به هیچ حدیثى نمى توان اعتماد نمود، مگر آن حدیثى که با کتاب یعنى قرآن کریم موافق باشد، و کتاب هم باید با آیات خودش و با راهنمائى علم ، تفسیر شود، نه به آراء و مذاهب سابق ، که اساسش استدلال از راه عقل است ، چون علم همه آنها را باطل کرده ، زیرا اساس علم حس و تجربه است .

این ها سخنانى است که آقایان یا صریحا گفته اند، و یا لازمه این گفتارشان است ، که باید طریق حس و تجربه را پیروى کرد، و ما در اینجا درصدد آن نیستیم که اصول علمى و فلسفى آنان را بررسى نموده ، و درباره دیوارى که روى این اساس چیده اند بحث کنیم .

تنها این را میگوئیم : که اشکالى که بر طریقه مفسرین گذشته کرده اند، که تفسیرشان تفسیر نیست ، بلکه تطبیق است ، عینا بخود آنان وارد است ، هر چند که با طمطراقى هر چه بیشتر دعوى مى کنند که تفسیر واقعى قرآن همین است که ما داریم .

براى اینکه اگر آقایان مانند مفسرین سلف معلومات خود را بر قرآن تحمیل نکرده اند، پس چرا نظریه هاى علمى را اصل مسلم گرفته ، تجاوز از آنرا جایز نمیدانند، پس اینان نیز در انحراف سلف شریکند، و چیزى از آنچه را که آنان فاسد کردند اصلاح نکردند.

نقص و انحراف مشترک تمام مسلک هاى تفسیرى یاد شده

و خواننده عزیز اگر در این مسلک هائى که درباره تفسیر برایش نقل کردیم دقت بفرماید، خواهد دید که همه در این نقص (که نقص بسیار بزرگى است ) شریکند: که آنچه از ابحاث علمى و یا فلسفى بدست آورده اند، بر قرآن کریم تحمیل نموده اند، بدون اینکه مدالیل آیات بر آنها دلالت داشته باشد، و در نتیجه تفسیر اینان نیز تطبیق شده ، و تطبیق خود را تفسیر نام نهادند، و حقایق قرآن را به صورت مجازها در آورده ، تنزیل عده اى از آیات را تاءویل کردند.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 14

و لازمه این انحراف - (همانطور که در اوائل گفتار اشاره کردیم ) این شد که قرآنى که خودش را به (هدى للعالمین )، و (نورا مبینا)، و (تبیانا لکل شى ء)، معرفى نموده ، هدایت نباشد، مگر به کمک غیر خودش ، و بجاى نور مبین مستنیر به غیرش باشد، از غیر خودش نور بگیرد، و بوسیله غیر خودش بیان شود، حالا آن غیر چیست ؟ که ما را بسوى قرآن هدایت مى کند، و به قرآن نور و بیان میدهد؟! نمیدانیم ، و اگر آن علمى که بزعم آقایان نوربخش و مبین قرآن و هادى بسوى آنست ، و خودش مورد اختلاف شد، (که مورد اختلاف هم شده ، و چه اختلاف شدیدى ) آیا مرجع چه خواهد بود؟! نمیدانیم .

و بهر حال هیچیک از این اختلافاتیکه ذکر شد، منشاءش اختلاف نظر در مفهوم لفظ آیه ، و معناى لغوى و عرفى عربى مفرد آن ، و جمله اش نبوده ، براى اینکه هم کلمات قرآن ، و هم جملات آن ، و آیاتش کلامى است عربى ، و آنهم عربى آشکار، آنچنانکه در فهم آن هیچ عرب و غیر عربى که عارف به لغت و اسالیب کلام عربى است توقف نمیکند.

عدم ابهام و اغلاق در مفاهیم آیات و منشاء اختلافات

و در میان همه آیات قرآن ، (که بیش از چند هزار آیه است )، حتى یک آیه نمى یابیم که در مفهومش اغلاق و تعقیدى باشد، بطوریکه ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حیرت و سرگردانى شود، و چطور چنین نباشد و حال آنکه قرآن فصیح ترین کلام عرب است ، و ابتدائى ترین شرط فصاحت این است که اغلاق و تعقید نداشته باشد، و حتى آن آیاتى هم که جزو متشابهات قرآن بشمار مى آیند، مانند آیات نسخ شده ، و امثال آن ، در مفهومش غایت وضوح و روشنى را دارد، و تشابهش بخاطر این است که مراد از آن را نمیدانیم ، نه اینکه معناى ظاهرش نامعلوم باشد.

پس این اختلاف از ناحیه معناى کلمات پیدا نشده ، بلکه همه آنها از اختلاف در مصداق کلمات پیدا شده ، و هر مذهب و مسلکى کلمات و جملات قرآن را بمصداقى حمل کرده اند، که آن دیگرى قبول ندارد، این از مدلول تصورى و تصدیقى کلمه ، چیزى فهمیده ، و آن دیگرى چیزى دیگر.

علت سبقت معانى مادى کلمات وضع شده به ذهن

توضیح اینکه انس و عادت (همانطورى که گفته شده )، باعث میشود که ذهن آدمى در هنگام شنیدن یک کلمه ، و یا یک جمله ، به معناى مادى آن سبقت جوید، و قبل از هر معناى دیگر، آن معناى مادى و یا لواحق آن به ذهن در آید، و ما انسانها از آنجائیکه بدنهایمان ، و قواى بدنیمان ، مادام که در این دنیاى مادى هستیم ، در ماده غوطه ور است ، و سر و کارش همه با ماده است ، لذا مثلا اگر لفظ حیات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و کلام ، و اراده ، و رضا، و غضب ، و خلق ، و امر، و امثال آنرا مى شنویم ، فورا معناى مادى اینها به ذهن ما در مى آید، همان معنائى که از این کلمات در خود سراغ داریم .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 15

و همچنین وقتى کلمات آسمان ، و زمین ، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و کرسى ، و فرشته ، و بال فرشته ، و شیطان ، و لشگریان او، از پیاده نظام ، و سواره نظامش را مى شنویم ، مصادیق طبیعى و مادى آن به ذهن ما سبقت میجوید، و قبل از هر معناى دیگرى داخل در فهم ما مى شود.

و چون مى شنویم که میگویند: خدا عالم را خلق کرده ، و یا فلان کار را کرده ، و یا بفلان چیز عالم است ، و یا فلان چیز را اراده کرده ، و یا خواسته ، و یا مى خواهد، همه اینها را مانند خلق ، و علم ، و اراده ، و مشیت ، خودمان مقید بزمانش  مى کنیم ، چون معهود در ذهن ما این است که خواسته ماضى و مربوط به گذشته است ، و میخواهد مضارع و مربوط به آینده است ، درباره (خواسته و میخواهد) خدا همین فرق را مى گذاریم .

باز وقتى مى شنویم که خدایتعالى مى فرماید: (و لدینا مزید) نزد ما بیشتر هم هست ، و یا مى فرماید: ((لاتخذناه من لدنا))، (از نزد خود مى گیریم نه از میان شما) و یا مى فرماید: ((و ما عند الله خیر))، (آنچه نزد خدا است بهتر است ، و یا مى فرماید) ((الیه ترجعون ))، (به نزد او بر مى گردید)، فورا بذهنمان مى رسد که کلمه (نزد) همان معنائى را درباره خدا مى دهد، که درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از حضور در مکانى که ما هستیم .

و چون مى شنویم که مى فرماید: ((و اذا اردنا ان نهلک قریه ، امرنا مترفیها)) (چون بخواهیم قریه اى را هلاک کنیم بعیاشهایش دستور مى دهیم که ...، و یا مى شنویم که مى فرماید: ((و نرید ان نمن )) اراده کرده ایم که منت نهیم ...، و یا مى شنویم که مى فرماید: یرید الله بکم الیسر، خدا آسانى براى شما اراده کرده )، فورا به ذهنمان مى رسد که اراده خدا هم از سنخ اراده ما است ، و از این قبیل کلمات را وقتى مى شنویم ، مقید به آن قیودى مى کنیم که در خود ما مقید به آنها است .

چاره اى هم نداریم ، براى اینکه از روز اول که ما ابناء بشر لفظ، (چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى دیگر) را وضع کردیم ، براى این وضع کردیم که موجودى اجتماعى بودیم ، و ناگزیر بودیم ، منویات خود را به یکدیگر بفهمانیم ، و فهماندن منویات وسیله اى مى خواهد، لذا با یکدیگر قرار گذاشتیم قبلا که هر وقت من صداى (آب ) را از خود در آوردم ، تو بدان که من آن چیزى را میگویم ، که رفع تشنگى مى کند، و به همین منوال الفاظ دیگر).

و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت ، چون منظور از آن این بود که دست به دست هم داده ، هر یک ، یکى از کارهاى اجتماع را انجام دهیم ، تا به این وسیله استکمال کرده باشیم ، و کارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى ، و لوازم آنست ، ناگزیر الفاظ را وضع کردیم ، براى مسمى هائى که غرض ما را تاءمین مى کند، روى این جهت هر لفظى را که مى شنویم ، فورا معناى مادیش به ذهنمان مى رسد.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 16

دلالت الفاظ موضوعه با تغییر شکل موضوع له تغییر نمى یابد

لکن باید این را هم بدانیم که اگر ما الفاظ را وضع کردیم ، براى آن چیزى وضع کردیم که فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چیز شکل و قیافه اش تغییر کرد، مادام که آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چیز هست ، توضیح اینکه : اشیائى که



علیرضاابراهیمی ::: شنبه 87/6/30::: ساعت 2:45 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :5364
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
علیرضاابراهیمی
این وبلاگ تفسیر ومعنی قرآن است
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<