سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از توحید و عدل پرسیدند ، فرمود : ] توحید آن است که او را به وهم در نیارى و عدل آنست که او را بدانچه درخور نیست متّهم ندارى . [نهج البلاغه]

تفسیر نور


الحمد لله رب العالمین ، الرحمن الرحیم ، مالک یوم الدین ... بیشتر اساتید قرائت خوانده اند (ملک یوم الدین )، اما کلمه (رب ) معناى این کلمه مالکى است که امر مملوک خود را تدبیر کند، پس معناى مالک در کلمه (رب ) خوابیده ، و ملک نزد ما اهل اجتماع و در ظرف اجتماع ، یک نوع اختصاص  مخصوص است . که بخاطر آن اختصاص ، چیزى قائم به چیزى دیگر مى شود، و لازمه آن صحت تصرفات است ، و صحت تصرفات قائم به کسى مى شود که مالک آن چیز است ، وقتى مى گوئیم : فلان متاع ملک من است ، معنایش این است که آن متاع یک نوع قیامى بوجود من دارد، اگر من باشم مى توانم در آن تصرف کنم ، ولى اگر من نباشم دیگرى نمى تواند در آن تصرف کند.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 34

معنى مالکیت و تقسیم آن به حقیقى و اعتبارى

البته این معناى ملک در ظرف اجتماع است ، که (مانند سایر قوانین اجتماع ) امرى وضعى و اعتبارى است ، نه حقیقى ، الا این که این امر اعتبارى از یک امر حقیقى گرفته شده ، که آن را نیز ملک مى نامیم ، توضیح این که ما در خود چیزهائى سراغ داریم که به تمام معناى کلمه ، و حقیقتا ملک ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است ، مانند اجزاء بدن ما، و قواى بدنى ما، بینائى ما، و چشم ما، شنوائى ما،و گوش ما، چشائى ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بویائى ما، و بینى ما، و نیز دست و پا و سایر اعضاى بدن ما، که حقیقتا مال ما هستند، و مى شود گفت مال ما هستند، چون وجودشان قائم به وجود ما است ، اگر ما نباشیم چشم و گوش ما جداى از وجود ما هستى علیحده اى ندارند، و معناى این ملک همین است که گفتیم : اولا هستیشان قائم به هستى ما است ، و ثانیا جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثا این که ما مى توانیم طبق دلخواه خود از آنها استفاده کنیم ، و این معناى ملک حقیقى است .

آنگاه آنچه را هم که با دسترنج خود، و یا راه مشروعى دیگر بدست مى آوریم ، ملک خود مى دانیم ، چون این ملک هم مانند آن ملک چیزى است که ما به دلخواه خود در آن تصرف مى کنیم ، و لکن ملک حقیقى نیست ، به خاطر این که ماشین سوارى من و خانه و فرش من وجودش قائم بوجود من نیست ، که وقتى من از دنیا مى روم آنها هم با من از دنیا بروند، پس ملکیت آنها حقیقى نیست ، بلکه قانونى ، و چیزى شبیه بملک حقیقى است .

مالکیت خدا حقیقى است و ملک حقیقى جدا از تدبیر متصور نیست

از میان این دو قسم ملک آنچه صحیح است که به خدا نسبت داده شود، همان ملک حقیقى است ، نه اعتبارى ، چون ملک اعتبارى با بطلان اعتبار، باطل مى شود، یک مال مادام مال من است که نفروشم ، و به ارث ندهم ، و بعد از فروختن اعتبار ملکیت من باطل مى شود، و معلوم است که مالکیت خدایتعالى نسبت به عالم باطل شدنى نیست .

و نیز پر واضح است که ملک حقیقى جداى از تدبیر تصور ندارد، چون ممکن نیست فرضا کره زمین با همه موجودات زنده و غیر زنده روى آن در هستى خود محتاج بخدا باشد، ولى در آثار هستى مستقل از او و بى نیاز از او باشد، وقتى خدا مالک همه هستى ها است ، هستى کره زمین از او است ، و هستى حیات روى آن ، و تمامى آثار حیات از او است ، در نتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن ، و همه عالم از او خواهد بود، پس او رب تمامى ما سواى خویش  است ، چون کلمه رب بمعناى مالک مدبر است .

معنى ((عالمین ))

(و اما کلمه عالمین ) این کلمه جمع عالم بفتحه لام است ، و معنایش آنچه ممکن است که با آن علم یافت است ، که وزن آن وزن قالب ، و خاتم ، و طابع ، است ، یعنى آنچه با آن قالب مى زنند، و مهر و موم مى زنند، و امضاء مى کنند، و معلوم است که معناى این کلمه شامل تمامى موجودات مى شود، هم تک تک موجودات را مى توان عالم خواند، و هم نوع نوع آنها را، مانند عالم جماد، و عالم نبات ، و عالم حیوان ، و عالم انسان ، و هم صنف صنف هر نوعى را، مانند عالم عرب ، و عالم عجم .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 35

و این معناى دوم که کلمه عالم بمعناى صنف صنف انسانها باشد، با مقام آیات که مقام شمردن اسماء حسناى خدا است ، تا مى رسد به ((مالک یوم الدین )) مناسب تر است ، چون مراد از یوم الدین روز قیامت است ، چون دین بمعناى جزاء است ، و جزاء در روز قیامت مخصوص به انسان و جن است ، پس معلوم مى شود مراد از عالمین هم عوالم انس و جن ، و جماعتهاى آنان است .

و همین که کلمه نامبرده در هر جاى قرآن آمده ، به این معنا آمده ، خود، مؤ ید احتمال ما است ، که در اینجا هم عالمین به معناى عالم اصناف انسانها است ، مانند آیه : ((و اصطفیک على نساء العالمین ))، (تو را بر همه زنان عالمیان اصطفاء کرد)، و آیه ((لیکون للعالمین نذیرا))، (تا براى عالمیان بیم رسان باشد)، و آیه : ((اتاتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین ؟)) (آیا به سر وقت گناه زشتى مى روید، که قبل از شما احدى از عالمیان چنان کار نکرده است ).

فرق بین مالک و ملک و اینکه قرائت ((مالک یوم الدین )) بنظر بهتر مى رسد

و اما (مالک یوم الدین )، در سابق معناى مالک را گفتیم ، و این کلمه اسم فاعل از ملک بکسره میم - است ، و اما ملک بفتحه میم و کسره لام ، صفت مشبهه از ملک به ضم میم است ، بمعناى سلطنت و نیروى اداره نظام قومى ، و مالکیت و تدبیر امور قوم است ، نه مالکیت خود قوم ، و بعبارتى دیگر ملک ، مالک مردم نیست ، بلکه مالک امر و نهى و حکومت در آنان است .

البته هر یک از مفسرین و قاریان که یک طرف را گرفته اند، براى آن وجوهى از تایید نیز درست کرده اند، و هر چند هر دو معناى از سلطنت ، یعنى سلطنت بر ملک به ضمه ، و ملک به کسره ، در حق خدایتعالى ثابت است ، الا آنکه ملک بضمه میم را مى شود منسوب بزمان کرد، و گفت : ملک عصر فلان ، و پادشاه قرن چندم ، ولى ملک بکسره میم به زمان منسوب نمى شود، و هیچ وقت نمى گویند: مالک قرن چندم ، مگر بعنایتى دور از ذهن ، در آیه مورد بحث هم ملک را به روز جزا نسبت داده ، و فرموده : (ملک یوم الدین )، پادشاه روز جزاء، و در جاى دیگر باز فرموده : ((لمن الملک الیوم لله الواحد القهار))، (امروز ملک از کیست ؟ از خداى واحد قهار) و به همین دلیل قرائت (ملک یوم الدین ) به نظر بهتر مى رسد.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 36

بحث روایتى

در کتاب عیون اخبار الرضا، و در کتاب معانى ، از حضرت رضا علیه السلام ، روایت آورده اند: که در معناى جمله (بسم اللّه ) فرمود: معنایش این است که من خود را به داغ و علامتى از علامتهاى خدا داغ مى زنم ، و آن داغ عبادت است ، (تا همه بدانند من بنده چه کسى هستم )، شخصى پرسید: سمة (داغ ) چیست ؟ فرمود: علامت .

مؤ لف : و این معنا در مثل فرزندى است که از معناى قبلى ما متولد شده ، چون ما در آنجا گفتیم : باء در (بسم اللّه ) باء ابتداء است ، چون بنده خدا عبادت خود را به داغى از داغهاى خدا علامت مى زند، باید خود را هم که عبادتش  منسوب به آن است به همان داغ ،داغ بزند.

و در تهذیب از امام صادق علیه السلام ، و در عیون و تفسیر عیاشى از حضرت رضا علیه السلام روایت آورده اند، که فرمود: این کلمه به اسم اعظم خدا نزدیک تر است از مردمک چشم به سفیدى آن .

مؤ لف : و بزودى معناى روایت در (پیرامون اسم اعظم ) خواهد آمد انشاءاللّه تعالى . و در کتاب عیون از امیر المؤ منین علیه السلام روایت کرده که فرمود: کلمه (بسم اللّه الرحمن الرحیم ) جزء سوره فاتحه الکتاب است ، و رسولخدا (ص ) همواره آنرا میخواند، و آیه اول سوره بحسابش مى آورد، و فاتحه الکتاب را سبع المثانى مى نامید.

# مولف : و از طرق اهل سنت و جماعت نظیر این معنا روایت شده است ، مثلا دار قطنى از ابى هریره حدیث کرده که گفت : رسول اللّه (ص ) فرمود: چون سوره حمد را میخوانید، بسم اللّه الرحمن الرحیم را هم یکى از آیاتش بدانید، و آن را بخوانید، چون سوره حمد، ام القرآن ، و سبع المثانى است ، بسم اللّه الرحمن الرحیم ، یکى از آیات این سوره است .

و در خصال از امام صادق علیه السلام روایت کرده که گفت ایشان فرمودند: این مردم را چه میشود؟ خدا آنان را بکشد، به بزرگترین آیه از آیات خدا پرداخته و پنداشتند که گفتن آن آیه بدعت است .

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه : 37

و از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: محترم ترین آیه را از کتاب خدا دزدیدند، و آن آیه بسم اللّه الرحمن الرحیم است ، که بر بنده خدا لازم است در آغاز هر کار آنرا بگوید، چه کار بزرگ ، و چه کوچک ، تا مبارک شود.

# مؤ لف : روایات از ائمه اهل بیت علیهم السلام در این معنا بسیار زیاد است ، که همگى دلالت دارند بر اینکه بسم اللّه جزء هر سوره از سوره هاى قرآن است ، مگر سوره برائت ، که بسم اللّه ندارد، و در روایات اهل سنت و جماعت نیز روایاتى آمده که بر این معنا دلالت دارند.



علیرضاابراهیمی ::: شنبه 87/6/30::: ساعت 3:23 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :5360
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
علیرضاابراهیمی
این وبلاگ تفسیر ومعنی قرآن است
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<